و ذهنم چون هواپیمای جنگی می شود گاهی 
به هر سو هاله ای از دشمن فرضی 
به سمت این من و این لاشه جنگی
هجوم سخت و سنگینی برد گاهی 
و یک من در میان حجم انبود نفربرها
هدف هستم ؟؟ نمیدانم !!
زنم بر آسمان یا بر دل دشمن نمیدانم 
و گاهی انتخاب رفتن و ماندن
عجب تصمیم دشواری‌ست
میان دود و انبوه غلیظ تانک ها 
یک من عمیقا غرق افکار است 
نه پای ماندنی دارم نه قلب رفتنی مانده
و یک من ، یک من درمانده از هر سو 
شدیدا بند یک تصمیم نامعلوم
میان گنگی تصمیم من اکنون 
صلیب سرخ هم یک نامه آورده 
چه باید کرد اما من نمی دانم!
مبهم نوشت:)

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها